جمهوری اسلامی و تعامل در فضای بینالملل
گفتگو با دکتر محمدباقر خرمشاد
الزامات جبهه مقاومت فرهنگی در پروژه جهانیسازی با تمرکز بر اسناد بینالملل
اشاره:
محمدباقر خرمشاد دکترای علوم سیاسی از دانشگاه لومیر لیون، یکی از چهرههای برجسته دانش سیاسی کشور است و تألیفات زیادی دارد.
همانطور که میدانیم امروزه ملتها و جوامع مختلف، در تنظیم اسناد بینالملل نقش دارند. به خصوص در سالهای اخیر وضعیت مواجهه کشورهای مختلف با هژمونی فرهنگی، متفاوت شده است و صداهای بسیار شنیده میشود. لطفاً در خصوص بحث هژمونی فرهنگی که از طرف برخی کشورها و نهادهای بینالمللی اعمال میشود و ممکن است با تعابیر مختلف مانند یکسانسازی فرهنگی یا بحثهایی از این دست مطرح شود. توضیحاتی بفرمایید؟ اولاً هژمونی چگونه اعمال میشود و ثانیاً تنوعات فرهنگی چگونه در گفتمان آنها لحاظ میشود؟
برای پاسخ به این پرسش، باید مجموعهای از واقعیتها را در نظر بگیریم و ببینیم از برآیند آنها چه تحلیل یا نتیجهای به دست میآید. در جهان امروز به لحاظ فرهنگی دو کلان روند را شاهدیم. یک کلان روند عبارت است از اینکه قدرتهای مسلط و مطرح در عرصه سیاسی، نظامی و اقتصادی، برای توسعه یا تعمیق قدرت خود در جهان، در صدد استفاده از ابزار فرهنگ هستند، زیرا ابزار فرهنگ این قدرت را دارد که برای سلطه سیاسی، اقتصادی و نظامی، بسترسازی لازم را فراهم کند. این روند تابع منطق قدرت است که اگر چنانچه منطق قدرت در داخل کشورها نیز سریان دشته باشد، در عرصه بینالملل و روابط قدرت در کشورها نیز بیشتر سریان خواهد داشت. به عبارت دیگر، اگر تفکری بخواهد درون کشوری پایدار بماند، باید بداند که فرهنگ از بهترین مسیرها برای تعمیق قدرت است. تفکر در عرصه بینالملل هم، قدرت خود را دارد. این یک کلان روند است. به عبارتی سادهتر، غرب که اکنون چند قرن است در جهان دست برتر را دارد، با تفکر لیبرالیستی- کاپیتالیستی و تفکر غیردینی و سکولار شناخته میشود. چند قرن است که این تفکر در حوزه اقتصاد، سیاست و امور نظامی، دست برتر را دارد و اگر به صورت طبیعی بخواهد سلطه خود را حفظ کند، با مقاومت کمتری مواجه میشود و میتواند نرمتر و راحتتر استیلای خود را تداوم بخشد. یکی از حوزههایی که این امکان را برای آن فراهم میکند، حوزه فرهنگ است. یعنی اگر استیلای خود را با استیلای فرهنگی عجین کند، استیلای فرهنگی موجب میشود تا طبیعیتر، نرمتر و راحتتر تداوم یابد. در این کلان روند، قدرتهای بزرگ غربی میکوشند از حوزه فرهنگ در این مسیر بهره گیرند. اما در نقطه مقابل، کلان روند دیگری وجود دارد که در برابر یکسانسازی فرهنگی که در روند اول مورد نظر است، انسانها را به سمت احیاء هویتی میبرد. تعدد فرهنگها و تعدد هویتها، روند دیگری است که وجود دارد. یکی از مسئلههای مهم در جهان امروز، هویتهای کوچک و خرد است. برای مثال، ممکن است قدرتها در مسائل سیاسی از آن استفاده کنند و آن را مبنای تجزیه کشورها قرار دهند.
از یک طرف قدرتها برای چیرگی فرهنگی در تلاش هستند و از طرف دیگر، مقاومت میشود. یعنی روند طبیعی دیگر، در حال احیاء هویت خرده فرهنگها و کثرت و تعدد فرهنگی است. این مناقشه و اینکه در کجا به نقطه انجامی خواهد رسید یا هیچگاه به نقطه پایانی نخواهد رسید، یکی از مسئلههای جامعه و زندگی امروز ماست. برای مثال در عرصه نهادی بینالمللی مانند یونسکو - که برخلاف شورای امنیت که ساختاری در اختیار قدرتهای بزرگ و صاحب وتو است- از منتها الیه طیفی که مردمیترین نهاد و ساختار نظام بینالملل امروز بهشمار میآید، خروج ایالت متحده امریکا از یونسکو بود و به تبع آن رژیم صهیونیستی هم اعلام کرد که در اندیشه خروج است. چرا این اتفاق افتاد؟ چون در شورای امنیت و در عرصه مسئلهای مانند مسئله فلسطین، امریکاییها 27 بار قطعنامهها علیه اسرائیل را وتو کردند. در اینجا نمیتوانند همان کار را انجام دهند، زیرا به سمت اکثریتی میروند که تصمیم دارند به نفع فلسطینیها و ارزشها و آرمانهای بشری، تلاش کنند. بنابراین آمریکا مجبور به قهر میشود. چنین ظرفیتی در نهادهای مردمی بینالملل وجود دارد و در کنار آن برخی سندهای فرهنگی قوی نیز هستند که در صدد استیلای ارزشهای فرهنگی جهاناند تا بتوانند ارزشهای خود را اعمال کنند. هر دو جبهه هستند. باید با در نظر گرفتن همه چیز ببینیم کدامیک بیشتر و بهتر کار میکند. هر یک از روندهای دوگانه تقویت شود، به نفع آن طرف بهرهبرداری خواهد شد.
قطعاً ما با روند دوم بیشتر سازگاریم. روند اول، روند قدرتهای بزرگ و غرب است که میخواهد خود را جهانی کند. در طرف دوم، ما در جبهه مقاومت فرهنگی هستیم. بر اساس آیات قرآن که خلقت انسان را در قبائل و شعوب و رنگهای مختلف با هدف ( تعارفوا) دانسته است، معتقدیم یکسانسازی امکان ندارد و به همین دلیل باید در برابر آن مقاومت کرد. اکنون در بسیاری از قسمتهای جهان، میل به استقلال در فکر و عمل وجود دارد.
بنابر نظر شما باید انتظار داشته باشیم اسناد نهاد یونسکو یا خرده فرهنگهای متعددی که میتوانند چانهزنی داشته باشند، تنوع فرهنگی بیشتری را لحاظ کنند و از هژمونی فرهنگی فاصله بگیرند. آیا تاکنون روند به این صورت بوده است؟ یعنی برای مثال فرهنگ لیبرالی یا اومانیستی یا بحثهای از این دست که ذیل روح حاکم بر اسناد مطرح میشود، در اسناد مربوط به نهادی مانند نهاد یونسکو کمرنگتر است؟ ارزیابی شما در این زمینه چیست؟
ارزیابی را باید با شاخصهایی انجام داد که واقع بینانهتر باشد. ابتدا مورد نقضی را بیان میکنم. یک وقت یونسکو قانون تکثر و تنوع فرهنگی را تصویب کرد و کشورهایی که به آن رأی منفی داند، یکی ایالت متحده آمریکا بود و یکی هم شاید اسرائیل. من بررسی نکردم که روح حاکم بر آن قانون، اومانیستی هست یا نه، اما دقیقا تصویب در مسیر همان کلانروند دومی بود که در تقسیمبندی اول بیان شد. حال چرا امریکا با کثرت فرهنگی مخالفت میکند؟ زیرا امریکا رهبر روند اولی است که کثرت را نفی میکند و قائل به یکسانسازی فرهنگی با ارزشهای روشنفکران آمریکایی است تا بتواند همانها را جهانی کند. اگر ارزشهای غربی آمریکایی جهانی شود، سلطه آمریکا هم جهانی میشود. چرا در بخش قابل توجهی از اسناد، رنگ و بوی غرب بیشتر دیده میشود؟ زیرا غرب، سرمایه و زمان بیشتری را صرف میکند، تخصص بیشتری را به کار میگیرد و ابتکار و ابداعاتی را خلق میکند و به نتیجه میرسد. کشورهای غیرغربی به دلایل بسیار از جمله اینکه سرمایه و نیروی تخصصی لازم را ندارند، حوصله و توان جهانیاندیشی را ندارند تا بخواهند مانع برخی انحرافات از سرچشمه شوند.
طراحی اسناد، قواعدی دارد؛ اگر کشورهایی بتوانند سندی را بنویسند، خود آنها بانی آن میشوند و سپس برخی کشورهای دیگر به آنها اضافه میشوند. هر کس میتواند با استفاده از برخی مکانیسمها، هسته اصلی اولیهای را تشکیل دهد و با تحرک بیشتر، ارزشهای دیگران را نیز با خود همراه کند. به عبارت دیگر اگر این پایه را اصحاب روند اول شکل دهند، روند دومیها باید برای تعدیل آن خیلی تلاش کنند. در نهایت هم روح حاکم بر آن همانی خواهد بود که روند اول طراحی کرده است. همین مثال نشان میدهد این زمینه وجود دارد و اگر نیست کم کاری به اصحاب روند مربوط میشود.
در حال حاضر مواجهههای مختلفی با اسناد داریم. بعضی بحث مقاومت در برابر اسناد را مطرح میکنند و برخی پذیرش را. گروهی هم به پذیرش مشروط قائلند. برخی هم معتقدند در برابر شرط، حق تحفظ وجود داشته باشد. یعنی روح حاکم را نمیتوان تغییر داد. از طرف دیگر برخی بحثهای انتزاعی مطرح میشود. به نظر شما با توجه به اینکه ما در روند دوم هم نیستیم، آیا قدرت و پتانسیل شکلدهی یا پر رنگ کردن روند دوم را داریم و در این شرایط چه مواجههای باید با اسناد داشته باشیم؟
با توجه به اینکه ما در حوزه فرهنگ مدعی هستیم کشور باید انواع سرمایه اعم از سرمایه انسانی، مادی و فکری قابل توجهی را برای این امر صرف کند و بودجهای بسیار با افرادی توانمند و ساختارهای قوی به این مسئله بیندیشد تا بتوان روند دوم را فعال کرد و در واقع بتواند مبدع اسنادی شود که در مقابل اسناد طرف مقابل باشد، و تعادلی را ایجاد کند. در غیر این صورت، بیش از سه حالت نخواهیم داشت: باید منتظر باشیم تا سندها بیاید، برخی را بپذیریم، برخی را رد کنیم و برخی را مشروط قبول کنیم. از این سه حالت خارج نیست، زیرا نمیتوان از نظام بینالملل خارج شد. برای زندگی در نظام بینالملل دو حال بیشتر نداریم؛ یا باید فعال باشیم و یا منفعل. فعال شدن باید از سرچشمه صورت گیرد. وقتی ادعای بزرگی داریم، باید خیلی هزینه کنیم. فعال یعنی از سرچشمه مجموعهای از انسانهای زباندان، حقوقدان و فرهنگی، با ساختار مشخصی که کار شبانه روزش، اندیشه در حوزه فرهنگ و بررسی روندها باشد.
باید از هرجناح محملهای مختلفی که امکان کار و دخل و تصرف در آن وجود دارد، فعال شود. باید پایه کار بر اساس آرمانها و ارزشهای ملی باشد. این مکانیسمی است که در روندی 10 ساله یا 20 ساله یا 40 به نتیجه میرسد. باید جریانی اینچنینی راه بیندازیم در این صورت میتوان خود را فعال دانست. میتوان در مقابل آنچه از بیرون میآید، نیز اندیشید و آن را ساماندهی کرد. در غیر این صورت اگر مانند شرایط فعلی منتظر باشیم سندی نوشته شود و روی آن نظر دهیم، چارهای جز رد، پذیرش یا پذیرش مشروط نخواهیم داشت. البته راه نیمه فعال هم وجود دارد. یعنی بگذاریم پیشنویس اولیه اسناد تهیه شود، سپس به بعضی بخشهای آن عمل کنیم و برخی را بدون آنکه مخالفتی داشته باشیم، در عمل انجام ندهیم. این حالت دیگری است که به لحاظ منطقی، حصر در گزینههایی است که برشمردم. در مجموع به نظر میرسد اگر در مسیر روند دوم درست سرمایهگذاری کنیم میتوانیم نتیجههای خوبی بگیریم.
- ایران تنها یک کشور در میان همه کشورهاست. آیا ایران میتواند چنین روندی را آغاز کند و پتانسیل این هدایت را دارد؟
بله! کشورهایی شبیه ما که میخواهند جهان چند فرهنگی باشد، خیلی زیادند. این کشورها دوست دارند در فضای چند فرهنگی، بدون فشار زیاد فرهنگی زندگی کنند و برای مثال فرهنگهای بومی با لحاظ شاخصها، فعال باشند. این کار طرفدارهای زیادی دارد. حتی در عرصه سیاسی هم این اتفاق افتاده است. برای مثال گروههای مقاومت در عرصه سیاسی یا سیاسی، اقتصادی یا سیاسی، اقتصادی، نظامی.
بریکس شامل 5 کشور برزیل، روسیه، ایرلند، هند و آفریقای جنوبی است که نهادی بینالمللی در اقتصاد را راه انداختند که میخواهند متفاوت با روال غربمحور بر اساس اقتصاد فعلی عمل کنند تا ناگهان تحریم نشوند. شانگهای یک نهاد امنیتی نظامی است. چینیها یا روسها طرفدار جهانی چندقطبی و چندتمدنی هستند. چینیها مرحلهای را به نام بیداری تمدنی طی میکنند. در حال حاضر این روند طرفداران خوبی دارد. فقط باید این مجموعهها به هم متصل شوند. هر چند تفاوتها هستند، اما میتوان از این ظرفیت بهره گرفت.
واقعیت این است که هنوز فضایی که شما درباره بایستههایش سخن گفتید، شکل نگرفته است؛ برای مثال، سند سیدا را به طور کامل پذیرفتیم یا سند کمیسیون حقوق کودک را به صورت پذیرش مشروط قبول کردیم. در این شرایط ارزیابی شما از این اتفاق چیست؟ آیا قاعده خاصی حاکم بر رفتار نمایندگان جمهوری اسلامی در مواجهه با اسناد وجود دارد؟ اگر قاعدهای هست، تحلیل شما از آن چیست؟
در اینجا هم در واقع میشود منفعلانه فعال و منفعلانه منفعل بود. منفعلانه فعال یعنی حداقل در مراحل تکوین سند فعال باشیم. یعنی ما در مورد پیشنویس اولیه سند، اعمال نظر کنیم. فعال بودن به این مفهوم است که خود ما در مواردی نظرمان را بگوییم و با کسانیکه با ما همفکر هستند، صحبت کنیم و سپس به آن تنوع ببخشیم. بندهای مختلف را با کشورهای گوناگون بررسی کنیم. فعالانه پیشنویس اولیه را به جایی برسانیم که با اشکالات کمتری روبهرو باشد تا بعد با سه حالت قبول، رد و قبول مشروط مواجه شویم. این منفعلانه فعال است. در واقع خودمان مبدع منفعلانه باشیم. به نظر میرسد بهتر است اکنون با استراتژی منفعلانه فعال یا منفعل فعال کار کنیم که لازمه آن، تجدید نظر در ساختارها و انسانهایی است که برای این کار در نظر گرفتیم. این کار، بسیار تخصصی و جدی است و باید بدان اهتمام ورزید.
به هر حال روح حاکم در گزینه منفعل فعال، رویکرد دسته اول است. در این حالت، روح حاکم بر سند و تعارضاتی که ما با روح حاکم داریم، چه میشود؟
بله! تعارض پیدا میکنیم. اما این ابزارها برای آن است که در مواردی زهر مسئله را بگیریم. وقتی منفعل فعال هستیم میگوییم همه را قبول نداریم. در منفعل فعال تعداد مواردی که قبول نداریم، کمتر میشود و تعداد مواردی که در راستای ارزشهای ماست بیشتر میشود. در این حالت همه چیز به نفع طرف مقابل نیست. ناچار بخشهایی از خواستههای ما هم در آن خواهد بود. در نتیجه، معادله را از حالتی که صرفاً علیه ماست، خارج میکنیم.
نظر خود را در خصوص سند توسعه پایدار بیان فرمایید.
من تخصصی وارد آن نشدم. اما به احتمال قوی در روند اول جای دارد. در آن روند، یکی از ابزارهایی که قدرت هژمون در عرصه سیاسی، اقتصادی، نظامی برای پایداری قدرت خود از آن بهره میگیرد، استفاده از حوزه فرهنگ و فراگیر کردن ارزشهای خود است. وقتی این اتفاق خصوصاً از طریق آموزش بیفتد، سلطه آنها را طبیعیتر، عادیتر، قویتر و عمیقتر خواهد کرد. به نظر میرسد در بخشهایی از سند، آن هدف تعقیب شده است. شاید بخشی مربوط به کمکاری ما باشد. باید بیشتر کار میکردیم. این روال هم از جانب ما و هم از جانب رقیب پایان نخواهد یافت. نکته دیگر اینکه آنچه که در سند 2030 آمده است و ما پذیرفتیم و در ایران بیش از هر جای دیگری تلاش شد که فعال شود، به این تفکر باز میگردد که این نگاه در ایران طرفدارانی دارد که در حالت عادی جامعه ایران نمیتوانند این حرفها را مطرح کنند. اسناد بینالمللی این فرصت را برای آنها فراهم میکند تا به بهانه آنها، برای دکمه سند 2030، کت و شلوارهایی در داخل بدوزند. به عبارتی شاید به دلیل دوگانگی فرهنگی که در داخل ایران وجود دارد، چنین اسنادی، فرصتهایی را برای یک قطب فراهم میآورد که از این برنامه و فضاهای بینالمللی استفاده کنند و حتی بیشتر و فراتر از آنچه که در سند هست، عمل کنند. این مسئله محصول رقابتهای فرهنگی سیاسی داخل کشور است که در آن از ابزار فرصتهای بینالمللی برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکنند.